نوشته‌هایی برای حورا

اینجا فقط و فقط برای توست دخترم ... برای وقتی که بخوای ببینی بابای این موقع‌هات چجوری فکر می‌کرده

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

دهم

سلام عزیز دلم

احوالت چطوره؟

خیلی وقت بود با بزرگیات حرف نزده بودم :)

می‌دونی بابا یه وقتایی احتمالا من می‌بینم که تو داری تو خلوت خودت گریه می‌کنی و خب این چیز طبیعیه! حتی خیلی خیلی بزرگتر از تو هم گریه می‌کنن و خب البته که گریه داریم تا گریه :)

یه وقتایی گریه برای دلتنگیای کوچیکه یه وقتایی برای غرای کوچیک و بزرگ و یه وقتاییم برای روضه که این آخری از همشون مهمتر و بهتر و قشنگتر و با ارزش تره!

ولی به خودم گفتم هر وقت دیدم داری گریه می‌کنی اول ازت بپرسم داری گریه می‌کنی یا کسی اشکتو دراورده!

که اگه دومی باشه وای به حال اون کسی.


۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
درد واره

نهم

الان که دارم اینو می‌نویسم تو رو سینه‌ی من خوابیدی دخر گلم و قسم می‌خورم یکی از بهترین لحظه‌های زندگی من خوابیدن‌های تو روی منه.

این چند روز بخاطر دل‌دردات یه کم شب بیدار شدی و من نوحه‌های حضرت رقیه _سلام‌الله علیها_ می‌خونم برات که بخوابی. بعدا حتما راجع به این خانم عزیز و بزرگ باهم حرف می‌زنیم.

همیشه خوب باشی بابا

۱۱ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۲۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
درد واره