سلام حورای منکم پیش میاد برات بنویسم بابا چرا ؟ چون فکرم درگییره خیلی چیزایی که نمی دونم گفتنش اصلا به دردت می خوره یا نه. سر بابات این روزا حسابی مشغوله درگیر اینکه چیکار بکنه تا به یه درد این مملکت بخوره. چیکار کنه که درد یه نفر از مردم این مملکت رو فقط یه دره کم کنه. و خب همه اینا با داستان هیولای کوچیکی به اسم کرونا خیلی سخت تر از قبل شده. هیولایی ریزی که یادمون انداخت ما گنده تر از فرعون ها با ریزتر از پشه ای می تونیم نابود بشیم. کلیات این روزا رو خودت با سرچ کردن احتمالا متوجه میشی ولی جزئیات این روزا اینه که این ششبا با ترس و لرز و وسواس خیلی بیشتری از بر میگردم پیش تو و مامان که یه وقت خدایی نکرده تو و مامان دچار نشید. جلسه های زیادی با کوچک و بزرگ مسئولین رفتم این روزا ولی خب فرمون همون فرمون قبله. هر چی جلسه بزرگتر ناراحتی بابات از این حجم کار نکردن بیشتر.

سال 98 سال خوب بود و بد بود. بازی کردنا و شیطونیای تو جزو خیلی خوباش بود. خنده های تو بهترینش. و خانواده ۳ تاییمون دیگه ته تهش.

مامانتو ادیت نکن هیچوقت. آفرین.

 

پ.ن: 

سال جدیدی چیزی برات ننوشته بودم و عذاب وجدان داشتم گفتم برات بنویسم و بدونی که ۲۰۰ تومن عیدیتو دادم مامانت :) گرچه که تا الان خیلی بیشتر از 200 تومن و از پولای خودش برات خرج کرده ولی عیدی نقدی یه چیز دیگس پس ازش بگیر :)

پ.ن 2: این بیان هنوز نیم فاصله نداره و برای همین من ازت معذرت می خوام. اعصاب خودمم خورد شده :)

 

خیلی دوستت دارم

خیلی خیلی